عصر اولین ها//هرودوت نوشته است که مردم هیچ سرزمینی به اندازهی ایرانیان آب را گرامی نمیداشتند.
این سخن نشانهای برای داستانها و افسانههایی در ستایش آب و باران است.
در ایران باستان ایزد تیر یا تیشتر/تیشتریَه ایزدِ همهی آبها، باران و باروری بود و چهارمین ماه سال برای او نامگذاری شد. داستان جنگ او با دیو خشکسالی یا دیو اپوش/اپوشَه خواندنی است. افسانهای که شاید چیستی سیزدهبدر را بیشتر بر ما بنمایاند.
بر پایهی افسانههای باستانی و زرتشتی تیشتر در سی روز ماه سه دیسهی(شکل) گوناگون داشت. در ده روز نخست مردی پانزده ساله میشد. پانزده سالگی زمانی آرمانی نزد ایرانیان بود. در ده روز دوم گاوی نر بود و در دههی پایانی اسبی سپید و در هر سه جایگاه باران میآفرید. در نبیگ(کتاب) پهلوی «بُندَهِش» تیشتر پدیدآورندهی نخستین باران، دریا و دریاچه است.
در باور زرتشتیان باستان ایزدِ تیر چکههای باران را ساخت و ایزدِ باد آنها را به یک سو برد تا دریای گیهانی(کاسپی) در کنار کوه البرز ساخته شود.
داستان نبرد بارندگی و خشکسالی این است که دیو اپوش با هر ترفندی میکوشید از بارندگی جلوگیری کند ولی تیشتر به یاری ایزدِ باد، آبها را از زمین به آسمان فرستاد و پس از ده شبانهروز خود را همچون مرد جوان بلندبالایی درآورد که پرواز کرد و در آسمانها جای گرفت و توانست از ابرها به سوی زمین باران بفرستد.
این باران همچون همیشه نبود. هر چکهی آن به بزرگی یک مرد تنومند بود.
پس از چنین بارشی، آب زمین را فرا گرفت و جانوران موتَک(موذی) را از میان برد. اگر شماری از آنها جان بهدر بردند خود را پنهان کردند.
یک بار دیگر ایزدِ باد دست بهکار شد و آبها را به کرانههای زمین برد و یک دریای افسانهای به نام دریای فراخکرد ساخت. همین که اپوش دریافت که تیشتر و یارانش چه کردهاند، تیشتر اینبار خود را به سان گاوی زرینشاخ درآورد و ده شبانهروز دیگر در آسمان پرواز کرد و همچنان از ابرها باران باراند.
در دههی سوم که به سان اسبی سپید و زیبا بود، به دریای فراخکرد رفت تا آنجا را از زهر جانوران زیانبخش پاکیزه کند. ولی دیو اپوش دست او را خوانده و او نیز خود را همچون اسبی درآورده بود که یال و گوش نداشت و سیاه و ترسناک بود. در اینجا بود که نبردی رو در رو میان آنها درگرفت.
💫 در آغاز این جنگ، اپوش نیرومندتر از تیشتر جنگید و پیروز شد. او توانست تیشتر را هزار گام از دریای فراخکرد دور و جهان را چندی دچار خشکی و تشنگی کند. تیشتر آزرده و شکستخورده به پیشگاه خدا رفت و گفت که ناتوانیاش برای این است که مردم نیایش شایستهای برای او بجا نیاوردهاند. خداوند به او نیرویی داد برابر ده مرد جوان، ده کوه و ده رود. در برخی نوشتارها ده اسب، ده گاو نر و ده شتر نیز نوشتهاند.
با این پشتوانه تیشتر در نبرد دوم پیروز شد و دیو خشکسالی را هزار گام دور کرد و باز هم با یاری ایزدِ باد ابرها را به هر سوی آسمان راند تا همهجا را سرشار از باران کند.
در این داستان همانگونه که تیشتر همکارانی داشت، اپوش نیز از دیوهای دیگر مانند دیو آذرخش(رعد و برق) یاری گرفته بود زیرا در نبرد دوم هنگامی که ایزدِ تیشتر گرز خود را بر آتشی که در ابرها نهفته بود کوبید آتش زبانه کشید و یکی از یاوران اپوش از ترس خروشی برآورد و نابود شد، همین رویداد باران را فراوانتر کرد. تیشتر کمکم توانست بر خشکسالی چیره شود و ده شبانهروز برای زمین باران بفرستد.
زهری که از جانوران موتَک بر روی زمین مانده بود همراه با این آبها به دریاها رفت و مایهی شوری و تلخی آب دریاها شد. ولی آبهای پاکیزه به کشتزارها و چراگاهها راه یافت و مایهی سرسبزی و تازگی شد.
این رویداد فرخنده در سیزدهمین روز ماه، در یک زمان افسانهای رخ داد و برای مردمی که از خشکسالی بیم داشتند روز باران فرخنده بود. بهویژه اگر این روز از پی نوروز و در آغاز بهار از راه میرسید. پس باید برای دیدن زیبایی بهار از خانهها بیرون میآمدند و با جشن و شادی برای داشتن سالی پر باران نیایش میکردند.
با این کار دلخوری تیشتر از مردم نیز از میان میرفت تا او به یاری کشت و کارشان بیاید. آنها سبزهها را به آب روان میسپردند تا به تیشتر بگویند که سرسبزی زمین در گرو آب و باران است و با این کار نمادین از او میخواستند بارش را از آنها دریغ نکند.
تیشتر به اندازهای ارزشمند بود که نام او را بر درخشانترین ستارهی آسمان و گل سرسبد ستارههای خرس بزرگ گذاشته بودند./ادب سار
۱- جشنها و آیینهای ایرانی با تکیه بر استوره و مردمشناسی حسام_الدین_مهدوی
۲- جشنها و آیینهای شادمانی در ایران ابوالقاسم_آخته
۳- شناخت اساتیر ایران جان_هینلز برگردان «باجلان فرخی»