نقدی بر کتاب ” از رنج اشیاء” اثر نگین فرهود
نقدی بر کتاب ” از رنج اشیاء” اثر نگین فرهود

شهر اولین ها// (آن چه مطلقا ترسناک می یابم خصلت ناپیوسته سوگواری است- رولان بارت) (از رنج اشیا) گزاره ای است خبری که یکی از دو حالت را خبر می دهد: ۱- شاعر از رنج‌ اشیا می گوید ۲- شاعر از رنج اشیا شکایت یا اعلام اعتراض میکند. رفتاری که در غیاب فعل در این […]

شهر اولین ها// (آن چه مطلقا ترسناک می یابم خصلت ناپیوسته سوگواری است- رولان بارت)

(از رنج اشیا) گزاره ای است خبری که یکی از دو حالت را خبر می دهد: ۱- شاعر از رنج‌ اشیا می گوید ۲- شاعر از رنج اشیا شکایت یا اعلام اعتراض میکند. رفتاری که در غیاب فعل در این گزاره مستتر است این دو حالت را ایجاد می کند. از رنج اشیا می نویسم یا از رنج اشیا پریشان یا گلایه مندم.
حلاج:( معرفت عبارت است از دیدن اشیا و هلاک همه در معنا). حال باید دید معرفتی که کتاب (از رنج اشیا) ارایه می دهد چیست،فرار از شیءیت و سویه ی ابژکتیو آنان بعلت رنجور بودنشان که این امر باید کلام و نگاه را متخیل کند. تخیل در زمان و مکانی که واقییت نامطلوب است، راه نجات بشر بوده: (والس استیونس: هر چه زندگی واقع گرایانه تر باشد ، بشر نیازمند انگیزش های تخیل است- در زمانه عسرت ، شاعران در برابر فشار واقعییت مقاومت می کنند و با قدرت تخیل این غم افزایی را پس می زنند و تغیرات محسوسی را در ظاهر چیزها به وجود می اورند.) در زمانه عسرت شاعر(نگین فرهود) ، در مواجه با اشیا است. اشیا فی نفسه بی حال و حس هستند. پس ابتدا به ساکن دید شاعر دارای تخیل است که رنج اشیا را می بیند. اینکه چرا شاعر رنج را در اشیا می بیند نشان دهنده ی دید سوگوار بیننده است. مالیخولیا یا همان خورشید سیاه مولد تمامی دیدن های رنج آمیز است. حال باید در کتاب (از رنج اشیا) به دنبال فقدان یا فاصله گیری و غیرییت قرار گرفته شدن گشت : ( استخوان هایم را مرتب کن/ جان ام را جا بده در پوست/ خونی معطر در بیهودگی رگ هام بریز/ شکلی به من ببخش/ رنجی/ حتی رنجی/ که بکوبد خودش را به اعصابم.) این فضای سیاه در تمامی اشعار نمود دارد بی آنکه ما از حذف معنایی که نیست و اشاره به آن می شود نمی توانیم ، چیزی از معنای حذف شده به دست آوریم. تنها بیان رنج است در ساحت های مختلف مکانی و موقعییتی. شاعر آنقدر در اشعار از ملال می گوید بی آنکه از فقدان خاصی سخن گفته باشد و این رفتار یادآور جمله هایدگر است : ( در ملال عمیق خود ملال است که مرا ملول می کند و ، به عبارت دیگر ، کاملا به ملال خو می گیرم. ) این نبود فقدان مشخص از نقاط بارز و تاویل پذیر و قابل منتشر شدن در مخاطبین مختلف این اشعار است. خو گرفتن با ملال را در نگاه شاعر می توان در سطرهایی درخشان در جای جای کتاب دید:
( ای من در خراش برداشته صدام از بی حرفی/ ای زبان ام ترک خورده لای هر هجا) یا : ( چه گفته ام مگر / که درد می کند / جای حرف در گلو ) یا : ( ای که ندانی / مرگ در معاشرت با کیست)
در دو مثال ابتدایی بالا از اشعار کتاب ، شاعر با حرف رد حرف زدن میکند و خودش را به سکوت دعوت میکند که ایمن درونش است. نقدی اگر به کتاب ( از رنج اشیا ) باشد همین حرف زدن های بی تصویر است. اشعار مکرر از افعال در هر سطر ، اجازه ی شکل گیری یک تصویر یا خلق یک فضای اتمسفریک احساسی یا تشکیل یک اپیزود را نمی دهد. سطرها منقطع منقطع هستند. زبان گنگ و بریده بریده اگر نمایش یک حالت پریشان و نشان دادن ملال است ، می توان به نظر بنده نقطه ضعف اشعار باشد . کار شعر اثبات یک حالت و نشان دادن فلسفه ای از ملال نیست. ناگفته نماند اگر ملال همان غیبت معنای فردی باشد ، پس می توان نتیجه گرفت که چرا شاعر از طریق خلق تصاویر و یا اپیزودها نمی تواند حلقه ای از یک معنای واحد در شعر و ذهن مخاطب ایجاد کند. اما این تنها شرحی ست و نه توجیه رفتار شاعر.
در این فضا ملال انگیز ذهنی شاعر و مالخولیایی ، شاعر اما در وادی آه های سانتیمانتال زنانه این روزهای شعر نمی افتد. تنها اگر جایی صدای زنانه اش را در فضای مرد سالارانه جامعه اش بالا می برد ، زیبا و به دور از شعار می نویسد : ( که مادرم / در طرز چیدن این خانه رنگی نداشت. ) یا : ( که جهان به مویی بند است / هزار مو / هر یک تنها / ریخته بر شانه هام. )
در تمامی اشعار ما با مسله یا مشکل یا فقدان کلی یا خاصی سر و کار نداریم. در هر شعر یک مسله جزیی بیان می شود و روان در سایه قرار گرفته شاعر به سمتی میوزد و این وزش نوری از سیاهی به همراه خود دارد : ( می میرم / و علف می روید از رگ / هرز / پیچیده بر کتف باد.). این رفتار را جان لچت اینگونه شرح می دهد : ( مالیخولیا گونه ای سوگواری برای فقدان جزیی است که به نمادین سازی ، تن نمی دهد.) . اگر درد مکان مشخصی دارد ، ولی ملال شیطانی را احضار می کند که خانه و پشتیبان ندارد.
این را نگین فرهود باید بداند که جزیی نگری و اهمیت دادن به ژانری عمیق چون تراژدی (سرنوشت محتوم حماسی تغزلی انسان) با خلق فضای ملال انگیز انسانی( بیهودگی تا رسیدن به لحظه مرگ) از نقاط مثبت و متمایز کننده ی او با سایرین است اما ، این ذهنیت نباید پیش فرضی شود جهت سرکوب روح شاعرانه اش در خلق تصاویر.
در روزگاری که شعر معاصر درگیر عاشقانه نویسی های سطحی یا شعارزدگی سرخ و سیاه است، کتاب ( از رنج اشیا) بازگشتی موفقییت آمیز به آرمان و خواستگاه شعر فارسی است.

بهنود بهادری- آذر ماه ۹۷
مسجدسلیمان- روستای تلبزان