پیام فرشید خدادادیان به مراسم رونمایی از کتاب آمبولانس سیاه
پیام فرشید خدادادیان به مراسم رونمایی از کتاب آمبولانس سیاه
پیام فرشید خدادادیان به مراسم رونمایی از کتاب آمبولانس سیاه

عصر اولین ها//شامگاه دهمین روز فروردین۱۴۰۴ موسسه فرهنگی هنری خانه روشنان بامداد در مسجد سلیمان، مراسم رونمایی و جشن امضای کتاب آمبولانس سیاه نخستین اثر داستانی دکتر عباس رضوی پیرانشاه، نویسنده و استاد دانشکاه را با حضور و سخنرانی نویسنده برگزار کرد.

استاد غلامرضا رضایی، از چهره های شناخته شده ادبیات جنوب، نویسنده و منتقد ادبی، دیگر سخنران این همایش ادبی بود که با اجرای جاوید قبادی، مدیر موسسه فرهنگی هنری بامداد و با حضور میهمانان و علاقه مندان به کتاب و کتابخوانی در نخستین شهر نفتی ایران و خاورمیانه برگزار شد.
فرشید خدادادیان، پژوهشگر تاریخ نفت و میراث صنعتی و از دوستان دکتر رضوی نیز برای این همایش پیامی ارسال نموده بود که در جریان همایش برای باشندگان قرائت گردید.
متن پیام مکتوب دکتر خدادادیان به همایش مذکور که نسخه ای از آن در اختیار ما قرار گرفته است، به شرح زیر بود؛
خانم ها و آقایان، همشهریان عزیز و میهمانان محترم؛ سلام و نوروز مبارک
پروردگار بزرگ را شاکرم که چراغ دانایی “بامداد” در زادگاه عزیز ما همچنان روشن است و “جاوید” نازنین، علیرغم اینکه همچون خیلی از ما می توانست بیاید و در شرایطی نسبتا بهتر، کار و زندگی کند، معرفت به خرج داده و مانده و جنگیده و همچنان مجال و محفل فرهنگ و هنری “بامداد” را در این روزگار سخت در ولایت میزبانی می کند.
خوشحالم از اینکه امشب شما عزیزان در “بامداد” در نشست رونمایی و جشن امضای کتاب استاد عزیز و فرهیخته و بزرگوار و فروتن من و ما؛ دکتر عباس رضوی گرد هم جمع شده اید و متاسفم از اینکه افتخار حضور در این جلسه را ندارم.
بعنوان یکی از شاگردان دکتر رضوی نازنین، بر من تکلیف شده تا دلنوشته ای به این مناسبت بفرستم و از این جهت از دکتر رضوی و جاوید و سایر زحمت کشان این نشست سپاسگزارم.
عزیزان! نسل من در مسجد سلیمان و خوزستان، این شانس و اقبال را داشتیم که در محضر و مکتب معلمان خوبی چون دکتر عباس رضوی، مشق علم و مهمتر از آن مشق زندگی کنیم.معلم ها و اساتیدی که آنقدر فروتن و مهربان بودند که ما را در خانه و کتابخانه های خود نیز پذیرا می شدند.با ما قدم می زدند و گام به گام به ما می آموختند.
دکتر عباس رضوی پیرانشاه، یکی از این فرصت های زندگی برای من بود.این افتخار را داشتم که در کلاس های رشته “تاریخ” دانشگاه شوشتر، شاگرد او و دیگرانی چون؛ داریوش رحمانیان، غفار پوربختیار، و زنده یاد علیرضا خزائلی باشم.
افتخاری بزرگ و فرصتی ارزشمند برای من تا نگاهم به؛ تاریخ و فلسفه ی تاریخ و زندگی تغییر کند.کوبیده شود و دوباره و از اساس، شکل بگیرد.
دکتر رضوی که امروز برای رونمایی نخستین اثرش در بامداد گرد آمدید، انسانی خودساخته، محرومیت کشیده و ققنوس وار برآمده از خاکستر “ظلم آباد” مسجد سلیمان و سرکوره هاست که هیچگاه و هیچگاه دیروز خود را فراموش نکرده و از مرور خاطرات گذشته خود پرهیزی نداشته و ندارد و نگاهش به زندگی همواره فلسفی و سازنده و پویا بوده است.
اگر برادران فرهیخته و دانای رضوی را بشناسید، می دانید که کارِ “دل” آنها ادبیات و شعر و فرهنگ و تاریخ است و کار “گِل” شان، نجاری!
سید، برادر بزرگتر رضوی ها که حکم پدری نیز بر ایشان دارد، در این کارگاه به همراه روزعلی و غلام و عباس، از دلِ چوب، آفرینش های زیادی داشتند و در کنار آن پناهی نیز بودند برای کسانی که در شعر و ادبیات و فرهنگ و تاریخ به دنبال آفرینش بودند و در عین حال پرسش داشتند و جویا بودند.
دیوارهای کارگاه نجاری رضوی ها برخلاف کارگاه های دیگر، بجای کاغذهای چسبیده از لیست سفارش کارها و بدهکاران و موارد دیگر، شعرهای غلام نازنین را داشت و جملات قصار و نکات آموزنده ادبی و برای خودش دانشکده ای بود در؛ شعر و ادبیات و جامعه شناسی و تاریخ.
دکتر عباس رضوی، نتیجه و محصول چنین خانواده و چنین کارگاهی است و به همین دلیل است که کتاب “آمبولانس سیاه” قابل فهم و خواندنی و شنیدنی و با باور من حتی دارای جنبه های دراماتیک و دیدنی در قالب فیلم و تصویر است.
“آمبولانس سیاه” گرچه به گفته خود دکتر رضوی در مقدمه کتاب؛ در آعاز تلاش او برای رها شدن از یک سری تِروماها و خاطرات ناخوشایند، اما واقعی دوران کودکی بوده، اما نتیجه نهایی اش به گواه حرف عزیزِ فرهیخته و ادبیات دانِ من و ما؛ “قباد آذرآیین”، تنه به آثار مهمی در ادبیات کلاسیک ایران و جهان در ژانر خودش می زند.
عنوان فرعی کتاب؛ “مرگ از نگاه کودک” است و شامل سه داستان یا به تعبیر متن کتاب؛ “بخش” است.در بخش اول با عنوان؛ “من به هیچ آمبولانس سیاهی تُف نکردم” شخصیت اصلی داستان، کودکی است که نسبت به یک وسیله مُدرن یعنی خودروی حمل جنازه، مسئله دارد.
می دانید که در مسجدسلیمانِ ما، یکی از سنت ها در بین مردمان این بود که با دیدن خودرو حمل جسد برای دور ماندن و گریز از مصیبت و مُعضل آن، آب دهان را به کرات تُف می کردند!
چالش این تضاد بین باور خرافی و یک مظهر مُدرن به شکل اتومبیلی برای حمل جسد، این بود که وقتی از نزدیکان کسی در آمبولانس سیاه بود دیگر چگونه می توانست با دیدن آن خودرو که به سمت سردخانه نگهداری اجساد یا گورستان می رفت، تُف کند؟!
در داستان دوم؛ “دایی اش اینگونه حُکم کرده بود” نیز به همزمانی این سنت و مُدرنیزاسیون نفتی مواجه هستیم.آنجا که عقرب(گادیم)شخصیت داستان را در حین قاطی کردن عَلیق برای گاو در طویله نیش می زند و در درمانگاه بیمارستان شرکت نفت OPDدرمان می شود.
تجربه های زیسته نویسنده در نگارش این داستان نیز موثر بوده است و به خصوص این موضوع و این داستان برای کسانی که تجربه های مشابه دارند، قابل توجه و تامل است.
دکتر رضوی همچنین در کتاب خود و بعنوان یک شاهد عینی، لحظه کشته شدن زنده یاد “اسفندیار موسوی” از جانباختگان شهر در جریان انقلاب پنجاه و هفت را نیز بیان می کند و “تاریخ شفاهی” آن روزگارِ شهر اولین ها را نیز برای مخاطب ارائه نموده که در نوع خود ارزشمند و منحصر بفرد است.گزارشی بدور از اغراق و شعار زدگی های مرسوم در بیان چنین مواردی.
داستان سوم و آخر کتاب، از نظر زمانی، با دو داستان دیگر فاصله زمانی تقریبا زیادی دارد.شخصیت داستان یعنی “دایی” و ویژگی های شخصیتی و روحی و جایگاهی که همواره در ذهن نویسنده داشته است.
در این داستان که کوتاه تر از دو داستان قبلی کتاب است نیز نویسنده سعی کرده همچنان به سبک روایت وفادار باشد، اما مفهوم انسان، توانمندی و به مرور ناتوان و رنجور شدن انسان در مفهوم کلی و در روایت شخصی آن، شکلِ بیان و نگارشِ خاص خود را می طلبیده است.
در مورد کتاب، دیگر زیاده عرضی نیست تا لذت خوانش برایتان کم نشود، اما در مورد نویسنده دنیایی حرف و سخن هست که اگر بخواهم در یک جمله خلاصه اش کنم باید بگویم؛
عباس رضوی انسانی شریف است.
انتشار نخستین کتاب استاد نازنینم را به ایشان و همه شما تبریک می گویم و از جاوید نازنین و دیگر دوستان عزیزم که این مراسم را برگزار کردند نیز صمیمانه سپاسگزارم
امیدوارم سال جدید برای یکایک شما سالی خوب، توام با سلامتی و آرامش و اخبار خوب باشد و در پایان این سال، هرچه بر سفره هفت سین از پروردگار بزرگ خواسته اید، نصیب تان کند.
عیدتون مِنه عیدا
ارادتمند همگی؛ فرشید خدادادیان، شاگرد همیشه دکتر رضوی
فروردین۱۴۰۴