گرمای داغ هم حریف نشد
گرمای داغ هم حریف نشد
گرمای داغ هم حریف نشد.

عصر اولین ها// ایمان کاهکش:ساعت ۱۴ روز جمعه به قصد رأی دادن از خونه بیرون می زنم با خیال این که اوج گرماست و خیلی زود تموم میشه و برمی‌گردم. حداقل کوچه و خیابونای خلوت اینجور نشدن می داد و خیلی زود به مسجد محله رسیدم که محل اخذ رأی بود.

حیاط نزدیک ترین مسجد محله که برا انتخابات تعیین شده بود خلوت نشون داده میشد اما صحن مسجد پر بود از خانواده هایی که دسته جمعی برا شرکت تو انتخابات اومده بودند.
پدری که فرزندش رو تو آغوش داشت بهمراه همسرش و دخترای دوقلو تعرفه ها رو گرفتن و رفتن گوشه ای که اسم نامزد رو بنویسن و به صندوق بندازن؛
نکته جالب شوق و ذوقی بود که تو چهره ی دخترای دوقلو می دیدم. از یک طرف حسرت این که هنوز خیلی کوچیکن و نمیتونن تو انتخابات رأی بدن و از طرف دیگه این که خیلی زود بزرگ میشن و میتونن مثل آدم بزرگا تو انتخابات شرکت کنند.
این وسط اما ریز و درشت انتخابات و صندوق رأی رو با نگاه خاص و کودکانه ای به ذهنشون سپردن تا یاد بگیرن سال ها بعد چجور تو ساختن آینده خودشون نقش داشته باشند.
و البته این که احتمالا قبل از اومدن بهمراه خانواده متوجه شدن که این رأی دادن برا چیه و چقدر ارزش داره…
ناخودآگاه بچگی خودم رو یادم اومد که این داستان ها نبود و برا انتخابات کنار خواهر برادرا می موندیم تا بزرگترا میرفتن و رأی میدادن. اما الان ماجرا فرق کرده و از همین کوچیکی بچه ها با انتخابات و سهم داشتن تو سرنوشت آشنا میشن.

سرگرم تحلیل این صحنه از دوقلوها بودم که یادم رفته بود الان تو اوج گرمای داغ ظهر تیرماه هستیم و سوای ساعات صبح و عصر که اکثرا بخاطر خنکی هوا تو انتخابات شرکت میکنن، این تعداد افراد توی گرمای داغ ظهر جای تحسین دارن.
و این که پیش بینی من درست از آب در نیومد که توی گرما شاید زودتر بتونم رأی بدم و برگردم خونه. خلاصه نشد اما سوژه های خوبی رو دیدم از علاقه و نگاه پرشور اونایی که گرمای داغ تابستون هم مانع حضورشون پای صندوق نشد.
اونا اومدن و نشون دادن که هستن و سهمشون رو از فردا نشون بدن؛ فردای روشن و امیدوارانه که شاید همون نامزدی که قراره برنامه ها رو عملی کنه، کمی هم به وعده ها رنگ حقیقت بزنه؛
حقیقتی به پشتوانه ی تلاش و حضور توی داغ ترین روزهای گرم تابستون اهواز.